مسئله امامت پس از توحید، از مهمترین مسائل در امت اسلامی است؛ به گونهای که هیچ موضوعی تا این اندازه توجه متکلّمان، محققان و اندیشمندان اسلامی را به خود جلب نکرده است و درباره هیچ موضوعی مانند امامت، بین مسلمانان اختلافی نبوده است. استاد جعفر شهیدی دراینباره مینویسد: «در هیچ زمان، هیچ شمشیری همچون شمشیری که به خاطر امامت کشیده شد، بر بنیاد دین فرود نیامد».[1] بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) دین اسلام گرفتار انحرافی سخت شد. هرچند ریشههای انحراف را در برخی مسائل از جمله «سقیفه بنیساعده» و امتدادنیافتن رسالت نبی مکرم (ص) در ولایت اهلبیت(ع) باید جستجو کرد، اما با روی کارآمدن معاویه ارزشهای اسلامی یکی پس از دیگری از بین رفت و امامت و رهبری امت اسلامی از مسیر حقیقی خویش به انحراف کشیده شد. معاویه در بیش از بیست سال حکومتی که داشت، چنان اسلام را به وادی انحراف و انحطاط کشانید که مسئله امامت در جایگاه رکن رکین اسلام به سخره گرفته شد. بر این اساس امام حسین(ع) برای دریدن نقاب نفاق از چهرۀ شرک و کفری که به نام اسلام بر مسند خلافت و جانشینی رسول خدا(ص) نشسته بود، ندای «هیهات منا الذلّه»[2] سر داد و در پاسداری از مکتب امامت که استمرار مکتب نبوت است، در برابر یزید سینه سپر کرد و راه و مسیری روشن برای تمامی عزتمندان عالم نمایان کرد؛ راهی که از چراغ هدایتگر امامت و ولایت نور میگیرد.
[1]. جعفر شهیدی، زندگانی فاطمه زهرا 3، ص 113؛ به نقل از محمد بن عبدالکریم شهرستانی، ملل و نحل، ج 1، ص 16.
[2]. علی بن حسین مسعودی، اثبات الوصیة، ص ۱۶۶.