روحانیون و حوزه به صورت سنتی، پیشتاز جنگ روایتها بوده و از ابزار آن همچون منطق و خطابه بهره کافی برده اند لذا از نظر اجتماعی این جایگاه برای آنان محفوظ است. اگر به عقبتر برگردیم می بینیم در طول تاریخ همواره پیشوایان دینی که در دوران خود به کنشگری پرداختهاند، روایتساز بودهاند. عصر جدید، ویژگیهایی دارد که باید توأمان با این ویژگیها از توانمندی گذشته نیز بهره برد. نمونه روایتسازی را در سیره امیرمؤمنان(ع) میتوان مشاهده کرد که در سرزنش مردم بصره و کسانی که در جنگ جمل با ایشان مبارزه کردند، فرمود: «کُنْتُمْ جُنْدَ الْمَرْأَةِ وَ أَتْبَاعَ الْبَهِیمَة؛[1] شما سپاه زنى و پیرو حیوان زبان بستهاى بودید». نمونه دیگر روایتسازی، واقعه عاشوراست. نهضت حسینی دارای دو روایت است. یک روایت زینبی و یک روایت یزیدی دارد و هر کدام از طرفین میخواهند روایت خودشان را مسلط کنند. مخاطبگزینی، مکانسنجی و نحوه بهکارگیری ادبیات و استخدام کلمات باعث شده است که اکنون روایت زینبی در طول اعصار سرپا باشد و و روایت یزیدی به قهقرا برود. بنابراین جنگ روایتها، دارای عقبه است که نباید مورد غفلت قرار گیرد. فرانسیس فوکویاما[2] میگوید اکنون میان تولیدکننده و مصرفکننده هیچ واسطی نیست و مردم هر چیزی را که میشنوند و میبینند، باور میکنند. از نظر او در واقع کنترل کنندگی و نظارت نخبگان تا حدودی برداشته شده و او هراس دارد که در این آرایش جهانی حتی دموکراسی نیز تضعیف شود. جریان تولیدکننده خبر کذب، میتواند پایههای دموکراسی غربی را نیز متزلزل کند. بنابراین جنگ روایتها فقط موجب به خطر افتادن گفتمانهای دینی نمیشود؛ بلکه پایههای دموکراسی را نیز تخریب میکند. در واقع اکنون دوره پساحقیقت[3] ایجاد شده است که به واسطه آن گفتمانهای جعلی، سطحی، لذتطلب و باورگریز میکوشند بر جامعه مسلط شوند.