«هُوَ الَّذِى خَلَقَکم مِّن تُرَابٍ ثمَّ مِن نُّطفَةٍ ثمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثمَّ یخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثمَّ لِتَبْلُغُوا أشدَّکمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شیُوخاً وَ مِنکُم مَّن یُتَوَفى مِن قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أجَلاً مُّسمًّى وَ لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ؛[1] او، کسى است که شما را از خاک آفرید، بعد از نطفه، سپس از علقه (خون بستهشده)، سپس شما را به صورت طفلى [از شکم مادر] بیرون مىفرستد. بعد به مرحله کمال و قوّت خود مىرسید و پس از آن، پیر مىشوید و [در این میان،] گروهى از شما پیش از رسیدن به این مرحله، مىمیرند و در نهایت، به سرآمد عمر خود مىرسید، شاید اندیشه کنید.»
پس از سپرىشدن دوران جوانى و میانسالى، مرحله سالخوردگى شروع مىشود. اگرچه از قواى جسمى در این سالها کاسته شده، اما کولهبارى از تجربه، رهاورد این دوره است. اگر آنچه سالخوردگان در خشت خام مىبینند، با قدرت جوانان آمیخته شود، نتایج شگرفی در زندگی به دست خواهد آمد.
برخی سالخوردگى را صرفاً دوران انحطاط و سستی میدانند باید این نوع نگاه اصلاح شود و نگرش منفى و تأسفبار به این واقعیت زندگی نداشت. این دیدگاه که پیرى و سالمندى را تنها از دید ضعف قوا و مریضی بدن یا ضعف دید و گوش و دیگر حواس مورد توجه قرار دهد، اشتباهى بس بزرگ است؛ بلکه باید نسبت به جایگاه سالخوردگان توجه ویژه داشت و حرمت و احترام آنان را رعایت نمود.